هوش اخلاقی در مدیریت

قَالَ (عليه السلام): مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلَاقِهِمْ، أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ.

امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به يك نكته لطيف اجتماعى مى كند مى فرمايد: «هماهنگى با مردم در اخلاقشان سبب در امان بودن از كينه توزى و دشمنى آن هاست»; (مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلاَقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ).
شك نيست كه هر قوم و جمعيت بلكه هر انسانى صفات و اخلاق ويژه خود را دارد و به كسانى علاقه مند است كه در صفات و اخلاق با او هماهنگ باشند، به آداب و رسومش احترام بگذارند و مطابق خواسته هاى او عمل كنند. هماهنگى با مردم در اين امور ـ البته در مواردى كه برخلاف شرع و عقل نيست ـ سبب مى شود كه آن ها انسان را از خود بدانند و با او رابطه دوستى برقرار كنند و همين امر سبب امنيت از كينه توزى و دشمنى آن ها مى شود. البته همان گونه كه اشاره شد منظور، هم رنگ جماعت شدن در زشتى و بدى ها و آداب و رسوم غلط و كارهاى خلاف شرع و عقل نيست چراكه نه شرع به ما چنين اجازه اى را مى دهد و نه عقل و خرد. در روايات اسلامى عنوان ديگرى مطرح است كه با آنچه در اين كلام شريف آمده قريب المضمون مى باشد و آن مسأله مدارا با مردم است. در احاديث فراوانى به مدارا كردن با مردم توصيه و بر آن تأكيد شده است ازجمله اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «دارِ النّاسَ تأمَنْ غوائِلَهُم و تَسْلَمْ مِن مَكايِدِهم; با مردم مدارا كن تا از دشمنى آن ها و كيد و مكرشان در امان باشى».[1]
مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى در جلد دوم بابى تحت عنوان «باب المداراة» مطرح كرده كه در ذيل آن روايات متعددى آورده است ازجمله در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند: «ثَلاَثٌ مَنْ لَمْ يكُنَّ فِيهِ لَمْ يتِمَّ لَهُ عَمَلٌ: وَرَعٌ يحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِى اللَّهِ وَ خُلُقٌ يدَارِى بِهِ النَّاسَ وَ حِلْمٌ يرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ; سه چيز است كه در هركس نباشد هيچ كارى از كارهاى او سامان نمى پذيرد: ورع و تقوايى كه او را از معصيت خدا بازدارد و اخلاقى كه او را به مدارا كردن با مردم وادارد و حلم و بردبارى اى كه جهل جاهلان را با آن از خود دور سازد».[2]
در حديث ديگرى از آن حضرت اين مسأله با تأكيد بيشترى عنوان شده است، مى فرمايد: «أَمَرَنِى رَبِّى بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِى بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ; پروردگارم مرا به مدارا كردن با مردم دستور داده همان گونه كه دستور به فرائض و واجبات داده است».[3]
و در حديث سومى باز هم تأكيد بيشترى در اين زمينه شده، مى فرمايد: «مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الاِْيمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيشِ; مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و رفاقت با آن ها نصف زندگى است».[4]
كلام امام(عليه السلام) درباره هماهنگى با اخلاق مردم و احاديث متعددى كه در بالا از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مورد مدارا كردن با خلق خدا و رفاقت با آن ها نقل كرديم نشانه روشنى از روح اجتماعى تعليمات اسلام است كه تا چه اندازه مسائل مختلف اخلاقى و روانى را براى هم زيستى مسالمت آميز با مردم مورد توجه قرار داده است.
اين سخن را با حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم: «إِنَّ قَوْماً مِنَ النَّاسِ قَلَّتْ مُدَارَاتُهُمْ لِلنَّاسِ فَأُنِفُوا (فَنُفُوا) مِنْ قُرَيش وَ ايمُ اللَّهِ مَا كَانَ بِأَحْسَابِهِمْ بَأْسٌ وَ إِنَّ قَوْماً مِنْ غَيرِ قُرَيش حَسُنَت مُدَارَاتُهُمْ فَأُلْحِقُوا بِالْبَيتِ الرَّفِيعِ; گروهى از مردم مدارا كردنشان نسبت به ديگران كم و ضعيف بود و لذا از قبيله قريش نفى و طرد شدند و به خدا سوگند ازنظر حسب و نسب مشكلى نداشتند (مشكلشان عدم مدارا بود) و گروهى از غير قريش مدارا كردنشان خوب بود و ملحق به اين بيت رفيع شدند».[5]
بار ديگر تأكيد مى كنيم كه منظور از هماهنگى و مدارا با مردم اين نيست كه هم رنگ آن ها در خلاف كارى ها و معاصى و آلودگى شويم. به يقين كسى كه پايبند به موازين شرع باشد چنين فكرى به خود راه نمى دهد بلكه منظور هماهنگى و مدارا در امور مباح و چيزهايى است كه مورد علاقه آن ها و مشروع مى باشد.[6]
*****
پی نوشت:
[1]. غررالحكم، ح 10179.
[2]. كافى، ج 2، ص 116، ح 1.
[3]. همان، ص 117، ح 4.
[4]. همان، ح 5.
[5]. كافى، ج 2، ص 117، ح 6.

فرق جایگاه زبان عاقل و احمق

امام علی علیه السلام فرمودند: لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ؛

زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست.

آنچه امام (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه بیان فرموده کنایه زیبایى است درباره کسانى که سنجیده یا نسنجیده سخن مى گویند.

روایت فوق اشاره به این است که انسان عاقل نخست اندیشه مى کند سپس سخن مى گوید در حالى که احمق نخست سخن مى گوید و بعد در اندیشه فرو مى رود، به همین دلیل سخنان عاقل، حساب شده، موزون، مفید و سنجیده است؛ ولى سخنان احمق، ناموزون و گاه خطرناک و به زیان خود او.{1}

در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم:
«إنَّ لِسانَ الْمُؤمِنِ وَراءَ قَلْبِهِ فَإذا أرادَ أنْ یَتَکَلَّمَ بِشَىْءٍ تَدَبَّرُهُ بِقَلْبِهِ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ الْمُنافِقِ أمامَ قَلْبِهِ فَإذا هَمَّ بِشَىْءٍ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ یَتَدَبَّرَه بِقَلْبِهِ؛ زبان انسان با ایمان پشت قلب (و فکر) اوست، لذا هنگامى که مى خواهد سخنى بگوید نخست در آن تدبّر مى کند سپس بر زبانش جارى مى سازد، ولى زبان منافق جلوى قلب اوست، لذا هنگامى که تصمیم به چیزى مى گیرد بدون هیچ گونه تدبّر بر زبانش جارى مى سازد».{2}

از آنجا که على (علیه السلام) باب علم پیامبر (صلی الله علیه و آله) است این سخن را از او آموخته است.

امام حسن عسکرى (علیه السلام) این سخن را با عبارت لطیف دیگرى بیان فرموده است: «قَلْبُ الْأحْمَقِ فی فَمِهِ وَفَمُ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ؛ قلب (وفکر) احمق در دهان او ودهان شخص حکیم در قلب اوست!»

نقش محبت در زندگی

امام(عليه السلام) فرمودند:التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ

محبت و دوستى با مردم نيمى از عقل است.

تعبير به «نيمى از عقل» اشاره به اين است كه كارى است فوق العاده عاقلانه و منظور از «تودد» اين است كه كارهايى انجام دهد كه نشانه كمال محبت و دوستى باشد، در مشكلات به يارى آنها بشتابد و در برابر كارهاى ناروا به هنگام قدرت به جاى انتقام جويى عفو كند و با چهره گشاده با مردم روبه رو شود، در برابر آنها تواضع كند، سخنان آنها را بشنود و به آنها احترام بگذارد.

مجموعه اين امور و مانند آن را «تودد» مى گويند كه آثار فراوانى دارد از جمله: دوستان زيادى در سايه تودد براى انسان پيدا مى شوند، اگر اهل كسب و تجارت باشد مشتريان او فراوان مى گردند و اگر مدير تشكيلاتى باشد افرادى كه در زيرمجموعه او هستند به او عشق مى ورزند و وظايف خود را به خوبى انجام مى دهند، چنانچه فرمانده لشگرى باشد افراد لشگر او سر بر فرمان او خواهند بود، اگر عالم و روحانى باشد مردم به او اقتدا مى كنند و ارشادات و نصايحش را به گوش جان مى پذيرند و چنانچه پدر و بزرگ تر خانواده باشد همسر و فرزندان به او علاقه مند مى شوند و محيط خانواده محيطى مملوّ از محبت و آرامش و همكارى خواهد بود و همچنين افراد ديگر در محيط ها و پست هاى ديگر. ولى به عكس اگر انسان در برابر مردم خشن باشد و با قيافه درهم كشيده روبه رو شود، بى اعتنايى كند، تكبر بورزد، نسبت به سرنوشت آنها بى اعتنا باشد و به تعبير قرآن «فَظّ غليظ القلب» باشد از اطراف او پراكنده مى شوند، در ميان جمع زندگى مى كند ولى تك و تنهاست.

به گفته شاعر: نهال دوستى بنشان كه كام دل به بار آرد درخت دشمنى بركن كه رنج بى شمار آرد

در بحارالانوار از امام حسن عسكرى(عليه السلام) در ضمن مواعظ آن حضرت چنين نقل شده: «مَنْ كانَ الْوَرَعُ سَجِيَّتَهُ وَالْكَرَمُ طَبيعَتَهُ وَالْحِلْمُ خَلَّتَهُ كَثُرَ صَديقُهُ وَالثَّناءُ عَلَيْهِ وَانْتَصَرَ مِنْ أعْدائِهِ بِحُسْنِ الثَّناءِ عَلَيْهِ، كسى كه تقوا و ورع خوى و خصلت او باشد و جود و بخشش طبيعتش و حلم و بردبارى عادتش، دوستانش بسيار مى شوند و ثنا خوانانش فراوان و از اين طريق بر دشمنانش پيروز مى گردد».

البته نبايد خوش رفتارى با مردم را با مسئله تملق و چاپلوسى اشتباه كرد كه آن حساب جداگانه اى دارد و به يقين از صفات مذموم است. مرحوم مغنيه مى گويد: بعضى از شارحان نهج البلاغه تعبير به «نصف العقل» را چنين تفسير كرده اند: «اَلْمُرادُ بِنِصْفِ الْعَقْلِ تَدْبيرُ الْمَعاشِ، منظور از نصف عقل تدبير معاش است» ولى به يقين اين تفسير، تفسير تمام جمله امام(عليه السلام) نيست بلكه مى تواند بخشى از آن را تشكيل دهد، زيرا كسانى كه خوش رفتارند در امر معاش و جلب شركاى خود و مشتريان فراوان موفق تر خواهند بود.

مرحوم كلينى در كتاب كافى بابى تحت عنوان «التَّحَبُّبُ إلَى النّاسِ وَالتَّوَدُّدُ إِلَيْهِمْ» ذكر كرده و در ذيل آن احاديث متعددى از معصومين(عليهم السلام) آورده است.

از جمله در حديثى از پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه مرد عربى از طايفه بنى تميم خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد عرض كرد يا رسول الله توصيه اى به من بفرما! از جمله امورى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود چنين بود: «تَحَبَّبْ إلَى النّاسِ يُحِبُّوكَ، به مردم اظهار محبت كن تا تو را دوست دارند». و نيز در حديث ديگرى از همان حضرت نقل مى كند كه فرمود: «ثَلاثٌ يُصْفينَ وُدَّ الْمَرْءِ لاِخيهِ الْمُسْلِمِ يَلْقاهُ بِالْبُشْرِ إذا لَقِيَهُ، وَيُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ إذا جَلَسَ إلَيْهِ، وَيَدْعُوهُ بِأحَبِّ الاْسْماءِ إلَيْهِ، سه چيز است كه اظهار محبت هركسى را نسبت به برادر مسلمانش صفا مى بخشد: او را با چهره گشاده ملاقات كند و در مجلس كه مى نشيند (هنگام ورود برادر مسلمانش) براى او جا باز كند و وى را به بهترين نام هايش خطاب نمايد»